جدول جو
جدول جو

معنی بی دهن - جستجوی لغت در جدول جو

بی دهن
بلا فمٍ
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به عربی
بی دهن
Inarticulate
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی دهن
inarticulé
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی دهن
不明瞭な
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بی دهن
unartikuliert
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی دهن
невиразний
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی دهن
niewyraźny
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی دهن
不清楚的
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به چینی
بی دهن
inarticulado
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی دهن
inarticolato
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی دهن
inarticulado
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی دهن
onduidelijk
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به هلندی
بی دهن
불분명한
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به کره ای
بی دهن
พูดไม่ชัด
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی دهن
tidak jelas
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی دهن
अस्पष्ट
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به هندی
بی دهن
לא ברור
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به عبری
بی دهن
بے زبان
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به اردو
بی دهن
অস্পষ্ট
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی دهن
isiyojulikana
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی دهن
невнятный
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به روسی
بی دهن
belirsiz
تصویری از بی دهن
تصویر بی دهن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی دین
تصویر بی دین
آنکه دین ندارد، لامذهب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ هََ)
مرکّب از: بی + دهن، مخفف بیدهان. فاقد دهان، کنایه از کسی که بر سخن گفتن قدرت نداشته باشد. (آنندراج)، عاجز و ناتوان در تکلم. سخنران حقیر. (ناظم الاطباء) :
عاشقان بیدهن را زهرۀ گفتار نیست
ورنه جای بوسه پرخالیست در کنج لبش.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از بد دهان
تصویر بد دهان
فحش دهنده نا سزا گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهنه
تصویر بد دهنه
بد لگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهنی
تصویر بد دهنی
عمل بد دهن فحش ناسزا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد ذهن
تصویر بد ذهن
بد یاد کند ذهن کودن مقابل تند ذهن
فرهنگ لغت هوشیار
آب دهان (بهمه معانی) یاآب دهن پس دادن، آب دهن بسیار خارج کردن بی اختیار آب دهن بیرون ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی مهر
تصویر بی مهر
نا مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی نهان
تصویر بی نهان
بی راز، بی سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد دهن
تصویر بد دهن
فحش دهنده نا سزا گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جان
تصویر بی جان
بی روح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی درنگ
تصویر بی درنگ
بلافاصله، بی تامل، فورا، فوری، الساعه
فرهنگ واژه فارسی سره
بی کیش، خدانشناس، فاسق، کافر، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد
متضاد: خداشناس، دیندار، مومن
فرهنگ واژه مترادف متضاد